سخنان زیبا

 

معنای زندگی
 

 
 

زندگی از دیدگاه بزرگان :
( جان کانفیلد ) زندگی یک بوم نقاشی است که در آن از پاک کن خبری نیست
حکایت است که امام علی ( ع ) می فرمایند :
من عاشق زندگی ام و بیزار از دنیا . از ایشان پرسیدند مگر بین زندگی و دنیا چه فرقی است ؟ فرمودند دنیا حرکت بر بستر خور و خواب و شهوت است و زندگی نگریستن در چشم کودک یتیمی است که از پس پرده ی شوق به انسان می نگرد .
زندگی سخت ساده است !
خطر کن
٬ وارد بازی شو
چه چیزی از دست می دهی ؟
با دستهای خالی آمده ایم
و با دستان تهی خواهیم رفت
نه
٬ چیزی نیست که از دست بدهیم
فرصتی بسیار کوتاه به ما داده اند
تا سر زنده باشیم
٬ تا تارانه ای زیبا بخوانیم
و فرصت به پایان خواهد رسید
آری
٬ این است که هر لحظه غنیمتی است
هر لحظه را به گونه ای زندگی کن که گویی واپسین لحظه است
و کسی چه می داند ؟
شاید آخرین لحظه باشد .
(
اوشو )
به یاد داشته باشیم
زندگی یک مکتب است
برخی از درسها را باید بر آسمان نوشت
تا همه آن را بشنوند و بفهمند
( رام داس رو رو )
اگر بتوانم از شکستن یک دل جلوگیری کنم
اگر بتوانم یک زندگی را از درد تهی سازم و یا رنجی را فرو نشانم
اگر بتوانم سینه سرخ مجروحی را کمک کنم تا دوباره به لانه خویش بازگردد
آنگاه زندگی ام بیهوده نبوده است .
( امیلی دیکسون )
زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و تو آن مسافری باش که در هر گامش
ترنم لحظه ها جاری است
با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی فرداهای نیامده
زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر رود
( نانسی سیمس )
( توماس هاکلی ) زندگی شما از مجموعه عادات شما تشکیل یافته است . هر چه عادات شما بهتر و نیکوتر باسد
٬ زندگی شما هم عالی تر و زیباتر خواهد بود بکوشید به عاداتی معتاد شوید که مایلید بر زندگی شما حکم فرما باشد !
زندگی آبتنی در حوضچه ی اکنون است
و آدمی چه دیر میفهمد
٬ انسان یعنی عجالتا !! ( سهراب سپهری )
( مارسل پیره ور ) وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمیدهد دلیل آن است که شما هم چیز زیادی از او نخواسته اید !
زندگی آن چیزی است که خود تصور میکنید
.

دیدشما نسبت به زندگی چیست؟
در بیمارستانی دو بیمار ٬ در یک اتاق بستری بودند . یکی از بیماران اجازه داشت هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود ٬ بنشیند . ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقی اش روی تخت بخوابد . آنها ساعت ها در مورد همسر ٬ خانواده و دوران سربازی شان صحبت میکردند و هر روز بعدازظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود می نشست و تمام چیزهایی را که بیرون از پنجره می دید برای هم اتاقی اش توصیف میکرد . پنچره رو به یک پارک بود که دریاچه ی زیبایی داشت ٬ مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا میکردند و کودکان با قایق های تفریحی در آب سرگرم بودند . درختان کهن و آشیانه پردندگان به شاخسارهای آن تصویر زیبایی را بوجود آورده بود . همانطور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف میکرد ٬ هم اتاقی اش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم میکرد و لبخندی بر لبانش می نشست نشان از احساس لطیفی بود که با تصور کردن این مناظر در دل او بوجود آمده بود .
هفته ها سپری میشد و دو بیمار با این مناظر زندگی میکردند . یک روز مرد کنار پنجره مرد و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند . مرد دیگر که بسیار ناراحت بود درخواست کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند . پرستار این کار را با رضایت انجام داد . مرد به آرامی و با درد بسیار خود را به سمت پنجره کشاند تا بتواند آن مناظر زیبا را با چشمان خودش و به یاد دوستش ببیند . همین که نگاه کرد
٬ باورش نمی شد . چیزی که می دید غیر قابل قبول بود . یک دیوار بلند ٬ فقط یک دیوار بلند ! همین . مرد حیرتناک به پرستار گفت که هم اتاقی اش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می کرد ٬ پس چی شده ؟ پرستار به سادگی گفت ولی آن مرد کاملا نابینا بود !



سخاوت
پسر بچه ای وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست. پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد. پسر بچه پرسید: (( یک بستنی میوه ای چند است؟ )) پیشخدمت پاسخ داد : (( 50 سنت )) . پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد . بعد پرسید : (( یک بستنی ساده چند است ؟ ))
در همین حال ، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند و پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد: 35 سنت
پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت : لطفأ یک بستنی ساده...
پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.
پسرک نیز پس از خوردن بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت
وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید شوکه شد. آنجا در کنار ظرف خالی بستنی، 2 سکه 5 سنتی و 5 سکه 1 سنتی گذاشته شده بود. برای انعام پیشخدمت

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 11 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت 9:24 توسط فاطمه | |


Power By: LoxBlog.Com