سخنان زیبا

چقدر خنــــده داره که

 

 

چقدر خنــــده داره  که :

یکساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست ولی 90 دقیقه بازی فوتبال مثل باد میگذره!!!

چقدر خنده داره که :

صد هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی با همون پول خرید میریم مبلغ ناچیزیه !!!

چقدر خنده داره که :

یکساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یکساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره !!!

جقدر خنده داره که :

وقتی میخوایم عبادت و دعا کنیم ، چیزی یادمون نمیاد که بگیم ، اما وقتی میخوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم !!!

چقدر خنده داره که :

خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته ، اما خوندن صد سطر از پرفروش ترین کتاب رمان دنیا آسونه !!!

چقدر خنده داره که :

برای عبادت و کاررهای مذهبی  وقت کافی در برنامه روزمره پیدا نمیکنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی میکنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام دهیم !!!

چقدر خنده داره :

شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور میکنیم ، اما سخنان قرآن رو به سختی باور میکنیم !!!

چقدر خنده داره :

همه مردم میخوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد داشته باشند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت بروند !!!

چقدر خنده داره .......اینطور نیست ؟

دارید میخندید ؟    ..........    یا اینکه دارید فکر میکنید  ؟

این حرفها رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشیم  . که او خدای دوست داشتنیست.

 

آیا خنده دار نیست :

که وقتی میخوایم این حرفها رو به بقیه بزنیم خیلی ها رو از لیست پاک میکنیم. چون مطمئنیم که به چیزی اعتقاد ندارند

دلتنگی

از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میكنم و آرزو میكنم كه كاش

 

 برای یك لحظه فقط یك لحظه را احساس كنم ، میخواهم

 

 سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه كم نشوم . تو مرا

 

به دیار بردی و  دوستم داشتی، پس بیا و باز در این راه

 

تلاش كن اگر اشكهایم را نداری، در راه عشقی پاك تر و صادقانه تر.

 

زیرا كه من و تو ما شده ایم پس نگذار زمانه بیرحم دلهایی را كه از هم

 

است را به درد آورد، دلم را به تو دادم و كلیدش را به سوی

 

آسمان خوشبختی ها روانه كردم، چه شبها كه تا سحر به یادت با

 

دلتنگیها به سر بردم، چه روزها با خاطراتت نفس

 

 كشیدم، پس تو ای سخاوت آسمانی من ..

 

مرا دریاب که دیوانه وار

مي ترسم از نبودنت...

و از بودنت بيشتر!!!

نداشتن تو ويرانم ميكند...

و داشتنت متوقفم!!!

وقتي نيستي كسي را نمي خواهم.

و وقتي هستي" تو را" می خواهم.

رنگهايم بي تو سياه است ،و در كنارت خاكستري ام

خداحافظي ات به جنونم مي كشاند...

و سلامت به پريشانيم!؟!

بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....

بي تو خسته ام و با تو در فرار...

در خيال من بمان

از كنار من برو

من خو گرفته ام به نبودنت...

انتظار

منتظر دستای گرمت بودم تا نجاتم بده
هرچی با تو خندیدم ، هر چی گریه کردم
هر چی احساس کردم
نمیدونم کدوم آرزو، تو رو صدا کرد ؟
نمیدونم کدوم خواهش ، معنای خواهش من شد ؟
نمی دونم کدوم شک و تردید ، واژه های دردآلود منو از یادت برد ؟
نمیدونم چرا این قصری رو که تمام نفسهام تو اون محبوس بود
یه شبه خراب شد؟
همه راها رو رفتم
همه درارو کوبیدم
با تمام حسم صدات کردم
ولی نفهمیدم چرا؟
چرا نشد پیدات کنم
چرا نشد مال من باشی؟
می دونم بی تو بودن سخته. تو این چند وقت خوب مزه اش رو چشیدم
اما من تسلیم تقدیرم. تسلیم انتخاب تو
خدايا خوشبختش کن با هر کی که خودش می خواد
شاید وقتی خوشبخت شد یاد من بیفته که تنها آرزوم خوشبختیش بود
دوستم داشته باش ، هـمانـگونه که من دوستـتدارم

بگذار فاصله من و تو کمتر از آنی باشد :

که می خواهـيـم ونمی توانـيـم

که می توانـيــم و نمی گـذارنــد !

بگذار ميان من و توفاصله ای نـمـانــد

نه به خاطر خودت ،

و نه به خاطر من !

کهبه خاطر اين عـشـق دوسـتـم داشـتـه باش
خدا چقدر مهربونه

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟

 خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله

بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم

خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده

او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست

ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو

نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ
آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده
خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت
دعا کنی؟



نظرات شما عزیزان:

نرگس
ساعت9:26---4 آبان 1389
مطالبتون عالیه فقط لطفا زود مطالبتون ا÷دیت کنین چون من مرتب به وبتون سر می زنم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 3 آبان 1389برچسب:,ساعت 16:58 توسط فاطمه | |


Power By: LoxBlog.Com