از من آزرده مشو،

ميروم از خانه ي تو،

قبل رفتن تو بدان عاشق و بي تقصيرم،

تو اگر خسته اي از دست دلم حرفي نيست،

امر كن تا كه بميرم به خدا مي ميرم...

 

شايد اين اخرين روزاي خوشي من باشد هر چه زمان جلوتر ميره احساس بدي بهم دست ميده احساسي كه شايد هر چه را كه در ذهنم ساختم به باد مي دهد احساس مي كنم آن چه كه به آن دلخوش بوده ام دارم كم كم به ياري آدماي نامهربون خداي مهربون از دست ميدم ولي من ازخدا كمك مي خوام اميدوارم همچين حسي واسه هيچ كس پيش نياد خودت ميدوني كه قرار چه بلايي سرت بيادو و منتظر بلايي ولي اميدم به خداست اميدوارم خودش ياريم كنه.شايد بي گناه نباشم ولي گناهي هم ندارم و اين شكست برايم زود است اي كاش مي تونستم حرفامو به گوش بعضي از آدما برسونم ولي چه سودا كه  گوشي براي حرفاي من نيست و در دل آدماي اطراف من رحمي نيست و به قول معروف :

نرود ميخ آهنين در سنگ

شايد ادما رو هيچ وقت نبخشم حتي تا لحظه ي مرگ اميدوارم روزي مرگم فرارسد از من حلاليت بلطبند و بگويم عمرا شما رو نمي بخشم به خاطر شكست هايي كه بمن داديlv'